ساعت حدوداً ده شب بود و سر صبر داشتند استراحت می کردند؛ خیال می کردند ما زود تر از ساعت دو و سه شب عملیات را شروع نمی کنیم. یکی از آنها با خونسردی داشت نیمرو درست می کرد که حمزه قربانی، از بچه های قزوین، رسید بالای سرش؛ عراقی بیچاره هاج و واج به نیمرویی نگاه می کرد که هنوز آماده نشده بود.
خاطره ای از : احمد فتوحی(جانشین لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) در دوران دفاع مقدس)
منبع: کتاب خاطرات زنده(خاطرات پیشکسوتان سپاه پاسداران استان قم)