عملیات محرم بود؛ باران شدیدی می بارید. نیروها در کانالی زیر پای دشمن مستقر بودند. دقیقاً در همان زمان تعیین شده برای شروع عملیات، به خط زدیم. عراقی ها آنقدر غافل گیر شدند که فرصت نکردند لباس هایشان را بپوشند؛ با همان لباس های راحتی تسلیم می شدند.

ساعت حدوداً ده شب بود و سر صبر داشتند استراحت می کردند؛ خیال می کردند ما زود تر از ساعت دو و سه شب عملیات را شروع نمی کنیم. یکی از آنها با خونسردی داشت نیمرو درست می کرد که حمزه قربانی، از بچه های قزوین، رسید بالای سرش؛ عراقی بیچاره هاج و واج به نیمرویی نگاه می کرد که هنوز آماده نشده بود.

خاطره ای از : احمد فتوحی(جانشین لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) در دوران دفاع مقدس)

منبع: کتاب خاطرات زنده(خاطرات پیشکسوتان سپاه پاسداران استان قم)